یک دنیای بهتر: رهبران جنبش سبز در مقابل تهدیدهای خامنه ای کرنش کردند و فراخوان به خانه نشینی مردم دادند. تاثیرات و پی آمدهای این اقدام را چگونه می بینید؟ آیا جنبش سبز شکست و تسلیم را پذیرفته است؟ از طرف دیگر، مخلمباف٬ سازگارا و نوری زاده اطلاعیه داده اند که رژیم اسلامی "اصلاح ناپذیر" است. این وضعیت را چگونه ارزیابی میکنید؟
علی جوادی: سر خم کردن موسوی و کروبی در مقابل تهدیدهای خامنه ای و متعاقبا دعوت به خانه نشینی از مردم در ۲۲ خرداد را باید با حکم "ولایتی" خامنه ای در زمان ریاست جمهوری خاتمی و تسلیم مجلس دوم خردادی به رهبری کروبی به خامنه ای مقایسه کرد. هر دو یک نقطه عطف تعین کننده در زندگی جنبش اصلاح طلبی حکومتی هستند٬ چه اصلاح طلبی جنبش دوم خرداد و چه اصلاح طلبی جنبش سبز. این سرخم کردن پی آمدهای بسیاری در صفوف این جنبش خواهد داشت. آغاز تکه پاره شدنهای متعدد و فرو پاشیدن چتری است که این جریان حکومتی توانسته بود برای جریانات متعدد جنبش ارتجاعی ملی – اسلامی فراهم آورد. گویی بار دیگر تاریخ شکست این جنبش تکرار شده است و این بار مضحک و مسخره!
زوجین موسوی – کروبی درست پس از تهدیدهای خامنه ای در سالگرد مرگ خمینی فراخوان تسلیم و کرنش را صادر کردند. مزورانه اعلام کردند که نگران "جان و مال مردم" اند. هر چند که پیش از آن اعلام کرده بودند٬ "با مجوز یا بدون مجوز" دست به راهیپمایی خواهند زد. اما این امر بنظرم تنها فاکتور در جهت گیری این مرتجعین حکومتی نبود. فاکتور مهمتر عدم توانایی و قابلیت این جریان در کنترل و مهار اعتراضات مردمی است که با استفاده از شکافهای درون جناحی رژیم اسلامی و به بهانه موسوی کل نظام منحوس جمهوری اسلامی را هدف اعتراضات خود قرار داده اند. اینها میدانند که مردم میخواهند سر به تن جمهوری اسلامی نباشد. میدانند که مردم برای بزیر کشیدن کل حکومت این اوباش به میدان آمده اند. بعلاوه دیدند که ۲۲ خرداد یکبار دیگر میتواند این آتش زیر خاکستر و مردمی را که در کمین رژیم نشسته اند٬ شعله ور کند. آتشی که این جناح را نیز به همراه خامنه ای و احمدی نژاد و سایر آدمکشان جمهوری اسلامی خواهد سوزاند. از این رو هراسیمه سر خم کردند. کنفرانس مطبوعاتی مجازی گذاشتند و یکبار دیگر وفاداری خود را به کلیت حکومت اسلامی اعلام کردند٬ غرولندی کردند و ابلهانه کوشیدند این موج را از سر بگذرانند.
این کرنش، پی آمدهای متعددی را در صفوف این جریان و کلا جریانات ملی – اسلامی که بزیر چتر اصلاح طلبی سبز حکومتی گرد آمده اند٬ بدنبال خواهد داشت. عوارض این پی آمدها از هم اکنون قابل رویت است. بخشهای مختلف جریانات اکثریتی و توده ای که رسالت شنیع پیشبرد اهداف این جریان ارتجاعی را در بیرون حاکمیت عهده دار شده بودند٬ بار دیگر چند تکه شدند. روی گردانی از این مجموعه آغاز شده است. در این صف صحبت از "خیانت" و "پشت کردن" و "بی لیاقتی" این رهبران است. عده ای کودن دیگر نا امید و سرگردان به دنبال رهبری دیگر و جدیدی برای جنبش سبز هستند. مدعیان زیادند٬ باند سازگارا- مخلمباف- نوری زاده یکی از این فرماسیون های ارتجاعی مدعی است٬ که قد علم کرده است.
مساله اما این است که با کرنش جریان موسوی – کروبی کل این جنبش اصلاح طلبی حکومتی در دور دوم خود به محاق خواهد رفت. همان بلایی سرشان خواهد آمد که بر سر جنبش دوم خرداد آمد. تکه پاره خواهند شد. چتر و سایبانی که به زیرش جمع شده بودند بار دیگر فروریخته است. جریانات تشکیل دهنده و اجزاء آن پروسه ندامت و پشیمانی را آغاز خواهند کرد. بخشهایی به دنبال تامین رهبری جدید و آخوند و مرتجع حکومتی جدیدی برای تداوم این جنبش ارتجاعی خواهند بود. و خدا را چه دیدید شاید آخوند جدیدی در این صف ظهور کند!؟ اما قادر نخواهند بود از "خارج کشور" این خلاء را تامین کنند. یک ویژگی تاکنونی این صف این بوده است که نیرویی در صفوف جنبش ملی – اسلامی قادر به گرد آوری صفوف این جنبش است که خودش یک مهره تعیین کننده جمهوری اسلامی در دورانی بوده باشد. جریانی که به اصلاح خیانتش به جمهوری اسلامی دارای وزن و اهمیتی برای صفوف ملی – اسلامیها باشد. در غیر اینصورت قادر به گردآوری نیرو برای پیشبرد مجدد جنبش اصلاح طلبی حکومتی نخواهند بود. بعلاوه مردم از کل این حرکت مدتهاست عبور کرده اند. استفاده مردم از این جریان و کلا شکافهای درون حکومت کاملا استفاده ای ابزاری است. کل اعتراضات یک سال اخیر گواهی بر این حکم پایه ای بود.
آینده این جنبش چه خواهد شد؟ این جنبش بر مبنای یک استراتژی شکست خورده استوار شده بود. از ابتدای شکل گیری اش شکست خورده بود. جریانی که میخواهد رژیم جمهوری اسلامی را اصلاح کند٬ کمی تعدیل کند٬ شاید توجه دول ارتجاعی غربی را برای مدتی به خود جلب کند٬ اما تلاش برای رسیدن به یک غیر ممکن است. از نقطه نظر مردم اینها تا زمانی مورد توجه اند که بتوانند هر چه بیشتر به جمهوری اسلامی خیانت کنند. همین و بس. آینده ای ندارند.
آیا از صحنه سیاست حذف خواهند شد؟ بدون تردید حاشیه ای و کمرنگ خواهند شد. تجزیه و تکه پاره خواهند شد. اما میکوشند که بمانند. تا شاید کشتی در حال غرق رژیم جمهوری اسلامی را زمانی نجات دهند. اینها از دو طرف مانده و درمانده اند. هم از جانب مردمی که خواهان سرنگونی رژیم اسلامی هستند و هم جناح حاکم جمهوری اسلامی.
اما در مورد قسمت دوم سئوال شما و اعلام "اصلاح ناپذیری" رژیم اسلامی از جانب این سه امامزاده ملی- اسلامی. این واقعیت را باید در امتداد کرنش جریان موسوی-کروبی و تلاشی برای جلوگیری از اضمحلال و از هم پاشیدگی نیروهای این جنبش ارزیابی کرد. بعلاوه این حرکت خصلت نمای واقعیتی بزرگتر از قد و قواره این چند اسلام زاده و پاسدار فیلمساز و ژورنالیست بی مقدار است. مساله این است که کشتی جمهوری اسلامی در حال غرق است. با سر در حال سقوط اند. نه جنبش دوم خرداد توانست نقطه سازشی و ایستگاه توقفی میان مردم سرنگونی طلب و رژیم جمهوری اسلامی بوجود آورد و نه جنبش سبز. این کنده شدن از پروژه "اصلاح جمهوری اسلامی" زیر فشار اعتراضات مردم سرنگونی طلب و تقابل وحشیانه جناح حاکم جمهوری اسلامی تشدید خواهد شد. این واقعیت در عین حال محصول پیشروی اعتراضات مردم است. این جریانات مسلما نماینده ذره ای آزادیخواهی و ترقی خواهی نیستند٬ از عواقب اولیه شکست جنبش اصلاح طلبی حکومتی در این دور جدید هستند. این جریانات هیچ پرچمی را نمایندگی نخواهند کرد. مورد توجه و استقبالی قرار نخواهند گرفت. ناچارا در حاشیه جریانات محافظه کار راست پرو غربی دست و پا خواهند زد.
یک دنیای بهتر: در هفته اخیر شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه چهارم تحریمهای اقتصادی علیه ایران را تصویب کرد. یک ویژگی این قطعنامه این است که آمریکا توانست همراهی چین و روسیه را نیز با سایر دول غربی جلب کند. موضع حزب در قبال تشدید تحریمهای سازمان ملل چیست؟ دلایل ویژه حزب در اتخاذ چنین موضعی کدام است؟ موضع عمومی حزب در قبال تحریمهای نظامی و دیپلماتیک چیست؟ برخی از جریانات به ظاهر چپ به دنبال تحریمهای هوشمندانه هستند٬ برخی تحریم اقتصادی را عاملی در جهت سرنگونی رژیم اسلامی بشمار می آورند٬ نظر حزب چیست؟
آذر ماجدی : حزب از یک موضع انسانی هر گونه تحریم اقتصادی را قاطعانه محکوم می کند. تحریم اقتصادی بیش و پیش از هر چیز مردم را تحت فشار قرار می دهد و مشقات اقتصادی آنها را تشدید می کند. فقر و فلاکت را تعمیق می کند. از این رو است که حزب با اعمال تحریم های اقتصادی مخالفت می ورزد. ما بارها اعلام کرده ایم که علیرغم هر نوع تاثیری بر ثبات یا بی ثباتی رژیم، قربانیان اولیه سیاست تحریم اقتصادی مردم هستند.
لازم نیست راه دور برویم. یک مورد موخر این سیاست عراق است. بیش از ده سال تحریم اقتصادی زندگی میلیون ها نفر انسان زحمتکش را بمراتب مشقت بار تر کرد. تاثیرات مخرب این تحریم بر ضعیف ترین اقشار جامعه کشنده بود. بسیاری کودک و سالمند قربانی این سیاست شدند. از این رو است که تحریم اقتصادی با سلاح کشتار دستجمعی مقایسه شده و مشابه قرار گرفته است. کوبا یک مورد دیگر است که دولت آمریکا سالها است دارد مردم آنرا تنبیه و مجازات می کند. مردم غزه یکی دیگر از قربانیان تحریم اقتصادی اند. یک میلیون و نیم انسان در چنبره تحریم های اقتصادی دولت اسرائیل زندگی شان محکوم به نابودی شده است. تحریم اقتصادی ممکن است با نقطه عزیمت تضعیف یک حکومت و تحت فشار قرار دادن آن اتخاذ شود، اما قربانیان آن مردم عادی و زحمتکش هستند. یک سیاست انسانی با تحریم اقتصادی کاملا ناخوانا است.
حزب، سیاست روشنی در این زمینه دارد. تلاش برای مسدود کردن حساب های کلیه سران ریز و درشت رژیم و برای بستن سفارت خانه های آن یکی از کمپین های حزب است. تحریم نظامی نیز کاملا در همین راستا قرار می گیرد. نیروها و جریانات راست همواره از سیاست تحریم اقتصادی حمایت کرده اند. آنها سالها دولت های غربی را برای اعمال چنین سیاست هایی لابی کرده اند. جریان ناسیونالیست پرو غرب در مقطعی از گزینه نظامی نیز حمایت می کرد و دولت آمریکا را به حمله نظامی به ایران تشویق می کرد. زیر فشار سیاست های انسان دوستانه کمونیسم کارگری و افشای ضد بشری بودن مواضع آنها، این جریانات در دفاع خود از تحریم اقتصادی خجلت زده شدند و کمی محتاط تر از آن به دفاع بلند شدند. بطور مثال با عوامفریبی و ریاکاری خاصی اعلام کردند که تحریم اقتصادی از گزینه حمله نظامی بهتر است. گویی مردم ایران مجبورند که میان یکی از این دو گزینه انتخاب کنند!
حال نیز صفت "هوشمند" یا "هدفمند" را به تحریم اقتصادی اضافه کرده اند تا از این طریق سیاست ضد انسانی خود را توجیه کنند و مقبول جلوه دهند. این دو کلمه در این متن هیچ معنایی جز عوامفریبی و ریا ندارد. تحریم اقتصادی خود بخود هدفمند است. لذا اضافه کردن کلمه هدفمند فقط قرار است آنرا مقبول جلوه دهد. "هوشمند" هم معنایی ندارد. "هوشمند" یا غیر هوشمند، تحریم اقتصادی، مردم فی الحال زیر خط فقر را فقیرتر، مفلوک تر، گرسنه تر، بی درمان تر و محروم تر خواهد کرد. ضمنا یک توجیه هم به رژیم جنایتکار اسلامی میدهد تا گرسنگی، بیکاری، فقر و محرومیت را به گردن تحریم اقتصادی بیاندازد و به یک معنا مبارزه علیه آنرا برای کارگران و توده مردم دشوار تر کند.
در دفاع از تحریم اقتصادی، جریانات راست و برخی سازمان های چپ ملحق شده به جریانات راست، از دو نقطه عزیمت حرکت می کنند.
1- تحریم اقتصادی رژیم اسلامی را تحت فشار قرار می دهد و آنرا تضعیف می کند. از نظر آنها هر سیاستی که آنها را به قدرت نزدیک کند، قابل دفاع است. اما مساله اینجاست که علاوه بر بعد ضد انسانی این سیاست که در بالا به آن اشاره کردیم، تحریم اقتصادی در بسیاری موارد نه تنها به تضعیف حکومت معین منتج نشده، بلکه، برعکس، باعث تقویت آن شده و توجیه ای برای سرکوب بیشتر جامعه بدست آن داده است. بار دیگر باید به مورد عراق ارجاع دهیم. دولت سرکوبگر صدام حسین نه تنها در نتیجه تحریم تضعیف نشد، بلکه موفق شد موقعیت خود را در جامعه تحکیم کند و سرکوب را شدت دهد. تحریم در این مورد جامعه را نه تنها از نظر اقتصادی، بلکه از نظر سیاسی و اجتماعی نیز به عقب برد. دولت صدام حسین، بالاخره، نه در نتیجه تحریم، بلکه در اثر یک حمله نظامی وحشیانه و به قیمت فروپاشیدن شیرازه های جامعه، سقوط کرد. بعلاوه، جریانات چپی که تصور می کنند تحریم رژیم را به سقوط می کشاند و شانس آنها را برای قدرت گیری افزایش می دهد، نه تنها به یک سیاست ارتجاعی دست انداخته اند، بلکه بر یک توهم ابلهانه لم داده اند.
2- "تحریم، فقر و فلاکت را افزایش می دهد و لذا انقلاب را تسریع می کند." این استدلال دیگر در دفاع از سیاست تحریم است. توجیه شان نیز اینست که بالاخره در سرنگونی رژیم "باید هزینه داد." این جریانات به این امید بسته اند که فقر و فلاکت و مشقت مردم را به قیام و عصیان بکشاند و در نتیجه آن رژیم اسلامی سقوط کند و آنها به قدرت نزدیک شوند. این یک سیاست و تخیل بیمار گونه است. دفاع از سیاست هایی که زندگی را بر مردم سخت تر کند، یک سیاست ارتجاعی است. حساب جریانات راست پاک است. ضد انسانی بودن، ذات آنها است. اما جریانات چپی که خود را کمونیست می نامند، واقعا باید از این مواضع خود شرمنده شوند. اینگونه سیاست ها هیچ ربطی به کمونیسم ندارد. یک اپورتونیسم محض و بشدت دست راستی است. سیاست تحریم اقتصادی قادر به سازماندهی انقلاب نیست! انقلاب کارگری را باید سازمان داد. این هدف کمونیسم کارگری و حزب اتحاد کمونیسم کارگری است. حزب به سیاست های ارتجاعی و بیمارگونه برای سرنگونی رژیم متوسل نمی شود. تلاش برای سازماندهی طبقه کارگر و توده های مردم زحمتکش و جنبش های آزادیخواهانه، تلاش برای طرد و افشای جریانات و جنبش های ارتجاعی و کنار زدن آنها از مقابل مبارزات آزادیخواهانه مردم، راه کمونیسم کارگری برای سرنگونی رژیم و استقرار یک نظام آزاد، برابر و مرفه، یک جمهوری سوسیالیستی است.
یک دنیای بهتر: در ماههای اخیر ما شاهد تحرک ناسیونالیسم کرد در اوضاع سیاسی بوده ایم. جریانات مختلف ناسیونالیست و قوم پرست براى رسيدن به ائتلافها يا دستکم ابراز وجود بعنوان يک بلوک تلاش و شرایط خود برای حمایت از اصلاح طلبان حکومتی و پیوستن به این جریان را اعلام کرده اند. ارزیابی شما از این تحرکات چیست؟ نزدیکی این جریان به سبزها را چگونه می بینید؟ نزدیکی تاکتیکی یا دراز مدت؟ نقش و موقعیت آمریکا در سوخت و ساز این جریانات چگونه است؟
سیاوش دانشور : اطلاعيه مشترک چهار سازمان قوم پرست شامل حزب دمکرات کردستان ايران شاخه خالد عزيزى و سازمان زحمتکشان شاخه عبدالله مهتدى و امثال سازمان خبات٬ درخود اهميتى ندارد و بيشتر شبيه تلاشهاى سابق ناسيوناليسم قومى براى شکل دادن به يک "جبهه کردى" است که شکست خورده است. اما در اوضاع امروز چند مسئله مهمتر اين تحرکات را٬ که به وفور در ميان گروهها و دستجات ناسيوناليستى در منطقه در جريان است٬ توضيح ميدهند:
اول٬ تلاش براى بازسازى استراتژى ناسيوناليسم کرد. يادمان باشد همين جناب مهتدى و هجرى حزب دمکرات از کسانى بودند که براى حمله نظامى آمريکا به ايران التماس ميکردند. عبدالله مهتدى در رسانه ها با وقاحت از آن دفاع ميکرد و مخالفت کمونيستها با حمله نظامى را تمسخر ميکرد. ناسيوناليسم کرد قرار بود روى اين استراتژى به رويائى برسد که طالبانى و بارزانى در عراق رسيدند. اين توهمات پودر شد و هوا رفت. بحران ورشکستگى و شکست استراتژيک بجانشان افتاد و دچار انشقاق و جدائى شدند که در جريان آن در اردوگاههاى حزب دمکرات و زحمتکشان کومله شنيع ترين رفتارها و تهاجم هاى فيزيکى را عليه همديگر سازمان دادند طورى که پليس سليمانيه و آسايش ناچار شدند وضعيت را کنترل کند. جرياناتى مانند حزب دمکرات و دستجاتى مانند زحمتکشان و خبات نميتوانند روى اين استراتژى تا اطلاع ثانوى کار کنند. تبئين يک استراتژى مورد توافق براى جريانات ناسيوناليسم کرد روى ميز همه شان است.
دوم٬ خلاء يک رهبرى با نفوذ ناسيوناليستى. ناسيوناليسم کرد در شرايط امروز نماينده معتبر و ذينفوذى در ميان گرايش ناسيوناليستى در کردستان ندارد. زمانى حزب دمکرات اين موقعيت را کم و بيش نمايندگى ميکرد اما با چرخش به فدراليسم و شکستهاى پياپى و انشقاقات متعدد٬ اين جريان به گروههاى غير موثر و بدون اتوريته سياسى کافى براى رهبرى تحرک سياسى ناسيوناليسم کرد در کردستان تبديل شده است. تمام ديد و بازديدها و اطلاعيه صادر کردنها -"ديپلماسى کردى"- که به کار روزمره و اين جريانات تبديل شده است٬ براى اينست که به فقدان رهبرى و سياست و استراتژى معتبر براى جنبش ناسيوناليسم کرد جواب دهد. جرياناتى مانند پ کا کا و نسخه ايرانى اش پژاک٬ در همين خلاء امکان رشد و مانور پيدا ميکنند. حلقه اتصال امروز بخشهاى مختلف جنبش ناسيوناليسم کرد "کرد بودن" و "فدراليسم قومى" است. مشکل اينست که تحقق استراتژى فدراليسم قومى دست نيروهاى مدافع فدراليسم نيست. نقشه راه تحقق فدراليسم دست آمريکا است نه حزب دمکرات و دستجات قوم پرست. اگر آمريکا امروز خواهان اعمال فشار به هيئت حاکمه ايران و تقويت جناح نرمتر آنست٬ ناسيوناليستهاى کرد که هميشه دست به سينه آمريکا ايستاده اند نيز ناچارند خود را با اين سمتگيرى هماهنگ کنند.
سوم٬ ايجاد بلوک نيروهاى طرفدار رژيم در کردستان. يک هدف سياسى ايندوره اپوزيسيون طرفدار رژيم ايجاد ائتلافى در دفاع از حکومت اسلامى در کردستان بوده است. اين را تاکيد کنم که تاريخا ناسيوناليسم کرد و مشخصا حزب دمکرات در متن استراتژى "جنگ – مذاکره٬ مذاکره - جنگ" دنبال بند و بست با جمهورى اسلامى بوده است. اما مسئله امروز فرق ميکند. هدف آگاهانه اين نيروهاى قوم پرست شکل دادن به بلوک نيروهاى طرفدار جناحى از حکومت در کردستان است. اين اقدام که در عين حال يک هدف آگاهانه اش شکل دادن به بلوکى دست راستى و پرو رژيمى در مقابل اردوى کارگر و کمونيسم و چپ در کردستان است٬ از توهمات پوچ ناسيوناليستى اى مايه ميگيرد که اشارات موسوى و کروبى و توده ايستها و کسانى مانند داريوش همايون به مسئله قومى و "حقوق قومى" آنها را به صرافت ظاهر شدن بعنوان "نمايندگان خودگمارده ملت و قوم کرد" انداخته است.
چهارم٬ بن بست استراتژى فدراليسم. استراتژى فدراليسم با منتفى شدن حمله نظامى آمريکا و اسرائيل به ايران تا اطلاع ثانوى به گل نشسته است. امروز جناح هاى متفرقه ناسيوناليسم کرد رسيدن به اين استراتژى را در نزديک شدن با حکومت اسلامى و جناحى از آن دنبال ميکند. اگر ديروز در کردستان پرچم سبز محمدى دست مفتى زاده و مکتب قرآن بود٬ امروز دست حزب دمکرات و زحمتکشان مهتدى و سازمان اکثريت است. اما حزب دمکرات و مهتدى و شرکا همان پاسخ و چه بسا بسيار قويتر را از کارگر و کمونيسم در کردستان دريافت خواهند کرد که مفتى زاده ها و خود جمهورى اسلامى در کردستان گرفتند. قبلتر حزب دمکرات به استقبال ايجاد "اتحاديه آخوندهاى کرد" رفته بود. در واقع اتفاق جديدى روى نداده است٬ استراتژى قديمى حزب دمکرات براى بند و بست با جمهورى اسلامى و نمايندگى ارتجاع سياسى در کردستان٬ سخنگويان آماتور و جديدترى پيدا کرده است.
رسانه هاى دولتى نيز تلاش ميکنند اين سخنگويان آماتور ناسيوناليسم کرد را بعنوان "متحدين جنبش سبز" و "نمايندگان قوم کرد" بفروشند. سياست پراگماتيستى دولتها و رسانه هاى غربى مبنى بر حمايت از اپوزيسيون دربارى حکومتها و تريبون دادن به آنها تغيير نکرده است و وسيعا در خدمت جناح موسوى است. هر کسى به اين اردو بپيوندد از اين مزايا بيشتر برخوردار ميشود. مضافا اينکه امثال مهتدى و قوم پرستان متفرقه٬ قبلتر آمادگى خود را براى کفش جفت کنى سربازان ارتش آمريکا اعلام کرده بودند. همان مترسک هاى سياسى اند که در اين يا آن پروژه مورد استفاده قرار ميگيرند. روزى ميتوانند در خدمت آمريکا باشند و جنگ نظامى کنند و روزى ميتوانند در خدمت تقويت روندى سياسى در حکومت باشند.
نزدیکی قوم پرستان به جمهورى اسلامى و اعلام شاخه سياسى سبز در کردستان٬ نه تاکتيکى است و نه دراز مدت. تاکتيکى نيست چون امروز تنها سياست مقدور براى ناسيوناليسم کرد نزديکى به جمهورى اسلامى است. جريانات قوم پرست براى حفظ سازمان و اردوگاه خود در عراق٬ براى حفظ رابطه با "دولت کردستان" و استفاده از کمکهاى "مام جلال و کاک مسعود" که خود مجريان و پادوهاى دولت آمريکا و دوست جمهورى اسلامى اند٬ ناچارند در اوضاع امروز در همين قامت ظاهر شوند. راه ديگرى برويشان باز نيست. اين سياست دراز مدت نيست چون جنبش اصلاح طلبى دولتى جنبشى ورشکسته است و سير رويدادها بسرعت مواضع دولتها و جريانات سياسى را در خدمت ائتلافهاى جديد و متناسب با اوضاع سوق خواهد داد. در هر حال مسئله اينست که در کردستان با توجه به نفوذ احزاب سياسى و موقعيت کمونيسم و چپ٬ اردوى ناسيوناليستى و راست تلاش ميکند جاى پائى براى خود پيدا کند.
کمونيسم کارگرى و حزب بر افشاى سياست و ماهيت ارتجاعى و ضد جامعه قومپرستان و ناسيوناليستها و بر تقويت جنبش راديکال سرنگونى طلبانه٬ آزاديخواهانه و کمونيستى کارگرى در کردستان تاکيد دارد. فدراليسم و قوميگرى در کنار اسلاميون آدمکش و آخوندهاى محلى کرد٬ ماتريال خطرناکى براى هر جامعه اى و مشخصا بر عليه آزاديخواهى و برابرى طلبى کارگران و زنان و نسل جديد است و بايد قاطعانه در مقابل آنها ايستاد. *